احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

از اینجا ---->> http://hanihastam.blog.ir/ <<----

احتمال اینکه خودم باشم

یادداشت های روزانه از کتاب، فیلم، عکس و ... روزمرگی

احتمال اینکه خودم باشم

روزنوشت های یک عدد آدمِ علاقه مند به کتاب، فیلم، موسیقی، دریا و دیگر چیزهای خوب!
شاید کمی تا قسمتی شاعر
و اینکه "نوشته های وبلاگ صرفن از تجربه های شخصی من نیستن و ممکنه فقط قصه باشن."

http://goo.gl/yhqVFL

t.me/falshemood

پیام‌های کوتاه
  • ۱۳ مهر ۹۵ , ۱۳:۱۵
    413
آخرین مطالب
حرف‌های شما

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۳ ثبت شده است

ساعت 3 و 20 دقیقه شب است. تازه یک ساعتی می‌شود که خوابم برده که ساعت زنگ می‌زند. دستم سریع به گوشی می‌رود که پیش از بدخواب شدن همسرم زنگ را در نطفه خفه کنم. تا حدی موفق هم می‌شوم. به جز اینکه شب‌های اینچنین سحر بیدار شدن و زدن به دل جاده برای رسیدن به محل کار بی‌خوابی می‌زند به سرم ، چند شب است خواب راحت ندارم. شب‌ها دراز که می‌کشم توی تخت آنقدر وول می‌خورم که ملافه و روتختی و بالش زیر سرم هم کلافه و مچاله می‌شود. آرام از جا بلند می‌شوم و به سمت آشپزخانه می‌روم. قهوه‌ساز و کتری برقی را روشن می‌کنم و پیراهنم را از چوب لباسی برمی‌دارم. همچنان که دکمه‌های پیراهنم را می‌بندم دکمه‌ی قهوه‌ساز را می‌زنم. شب ، پیش از خواب پرتافیلتر را پر کرده و قهوه را تمپ کرده‌ام. به سمت چوب لباسی می‌روم و شلوارم را می‌پوشم. حس می‌کنم به شکمم فشار می‌آورد و خودم را سرزنش می‌کنم که این دو سه هفته رژیمم را رعایت نکرده‌ام. آب جوش را می‌ریزم توی فلاکس کوچکی که شبیه لنز دوربین است و قهوه‌ فوری را هم می‌زنم که توی راه چیزی برای پراندن خواب داشته باشم. دهانم مزه‌ی تلخ قهوه می‌دهد. وقت خداحافظی است. با شانه‌ی همسرم موهایم را شانه می‌کنم و آرام می‌بوسمش. بیدار می‌شود. می‌گویم مراقب خودت باش. می‌بوسمش و از اتاق بیرون می‌روم.

وقتی می‌رسم هنوز شیفت شب سر کارند. سلام می‌کنم و می‌روم توی اتاقم. می‌شینم پشت میز و دستی به سرم می‌کشم. یک تار موی رنگ شده‌ی بلند می‌پیچد لای انگشتم. یاد پابلو نرودا می‌افتم : 

آنچنان به هم نزدیکیم که دست‌های تو بر گردنم

گویی دست‌های من است

و آن طور در هم تنیده‌ایم که

وقتی چشمانت را می‌بندی

من به خواب می‌روم.

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۵۶
هانی هستم

توی کتاب «تو مشغول مردنت بودی» شعری هست از بوکفسکی ؛

روزی جوان بودیم

توی این ماشین.

در کنار عکس زن و مردی تکیه داده به یک ماشین.

امروز صبح غمی دارم. به قول بیژن جلالی «صبح غم انگیزی است». غمی از جنس جوان نبودن. بی ربط به این نیست که دیروز کلی چت قدیمی زیر و رو کردم و به اینکه یک گروه تلگرامی قدیمی که با دو تا از دوستای خیلی خوب وبلاگیم داشتم رو آوردم بالا. «روزی جوان بودیم توی این بلاگستان!» در واقع چیزی که الان غمگینم کرده اون چت‌های قدیمی نیست بلکه صرفن گذر زمانه و سپری کردن این حجم از زمان که وقتی در متنش هستیم متوجهش نیستیم و تنها وقتی از دور بهش خیره میشیم می‌فهمیم که لعنتی 10 سااااال گذشته. یا بیشتر یا کمتر. سن و سال مثل کوه می‌مونه و تا ازش فاصله نگیری متوجه عظمتش نیستی! مثل ریختن موهای سرت می‌مونه!! تا عکسای قدیمیت رو نبینی متوجه شدت کم پشت شدن موهات نمیشی! زمان خیلی بی رحمه. در این لحظه زمان به نظرم خیلی ستمگر میاد و غمگینم! از اینکه دارم به 40 سالگی نزدیک میشم غمگینم! نه صرفن زندگیم بد گذشته باشه و حسرت روزای رفته رو بخورم و آرزو کنم برگردم ، صرف همین گذشتن غم انگیزه!

یه حس عجیبیه. میدونی من برای پیدا کردن همین کتاب «تو مشغول مردنت بودی» چن تا کتاب فروشی رو گشتم و نبود؟ خب الان دیگه اون کارو نمی‌کنم! من هنوزم عاشق کتابم اما اون انرژی رو ندارم. نمیگم مقصر این هم زمانه ، اما زمانه احتمالن چرا! وقتی میگم غمگینم یعنی دلم برای اون آدم تنگ میشه. آدمی که برای چیزی شوق داشت . و اون آدم گذشته‌ی منه. و زمان اون رو از من گرفته. گذشته مجموعه چیزاییه که دیگه نداریمش و شاید بالقوه می‌تونست ادامه داشته باشه. این هم یه غمه. یه غم آمیخته با حسرت که یک صبح بهاری ممکنه بهت سر بزنه!

+بعد از مدتها وبلاگ رو باز کردم و تنها 23 ستاره روشن. این برای نسل ما وبلاگ نویس‌ها یعنی فاجعه! این یکی دیگه از چیزاییه که دیگه نداریمش و زمان از ما گرفته! وقتی میگم روزگاری جوان بودیم توی بلاگستان ، یعنی بلاگفا ، پرشین بلاگ و ... روزی خونه‌ی ما و اون الان گذشته ماست که دیگه نیست. ما غریبه‌ایم. با همه تلاشی که برای به روز کردن خودمون می‌کنیم بازم غریبه‌ایم. ما نسلی که توی وبلاگ دوستی‌های عمیق ساختیم. ما که وبلاگ خونه‌مون بود و الان بی خانمانیم!

اگه کانال تلگرامی دارید خوشحال میشم آدرسش رو برام بنویسید. کانال من توی گوشه‌ی وبلاگ لینک شده یا کافیه سرچ کنید falshmood. البته چیز زیادی نمی‌نویسم. 

۳ موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۰۱
هانی هستم